بسم الله الرحمن الرحیم 

شب اول ماه رمضون ماه بزرگ میهمانی و عشق بازی به بی احساس ترین حالت ممکن گذشت اصلا انگار نه انگار.

مهمونم که داشتم و نرسیدم یه نماز درست و حسابی بخونم زیارت عاشورای چله مم موند حتی! که سحر خوندم.
سحرم نزدیک بود خواب بمونم اما مامان خانوم با زنگ های پی درپی بیدارم کرد
سحری رو با عجله دولپی خوردم مسواکم که تموم شد یا علی و یا عظیم استاد رو که شنیدم بند دلم پاره شد شروع کردم به گریه ظرف ها رو جمع میکردم و گریه میکردم وضو گرفتم و گریه میکردم حتی نماز خوندم و گریه میکردم
هم من هم خودش می‌دونیم این گریه ها از سر چیه؟
آره این گریه ها از سر ضعفه
تو طول زندگیم که مدت کمی هم نبوده خیلی ضعیف بازی درآوردم خیلی زود کم آوردم و خسته شدم وجا زدم و شونه خالی کردم 
وقتی خودم رو جای خدا میذارم خداییش بهش حق میدم که بنده ای مثل منو تحویل نگیره اصلا نگاش نکنه!
وقتی بنده هایی مثل فلانی و فلانی دارم و میبینم کوه روهم رو دوششون بزارم خم نمیشن بعد یه بنده لوس ضعیف گریو واقعا حالمو میگیره

اما خدا غیر تو هیچکس نمی‌فهمه حالمو هیچکس نمی‌فهمه دیگه  حالم دست  من نیست بدهستم لوس و ضعیف هستم
اما هرچی باشم بنده تم خدا مال بدم اما بیخ ریش صاحبمم
صاحبم تویی صاحبم اون آقاییه که یه عمره داره جور مارو میکشه

اون آقایی که برای ضعف های ما لغزش های ما خون گریه می‌کنه 

الهی بمیرم .

میگما ماه رمضون اومد ولی من دست از سر مناجات شعبانیه ات برنمیدارما

بدجور حرف های دلم رو که بلد نیستم بهت بگم رو میگه.

 

+رفقا از صمیم قلب می‌خوام برای من لطفاً دعا کنید برای دلم

که نمونه بارزخسرالدنیا والاخره نباشم.دارم پیر میشم و آدم نشدم

خودم هم ازین انرژی منفی که وارد اینجا میکنم ناراحتم اما ازدست من خارجه واقعا خارجه.

با اینکه دلم برای پست های وب قبلیم و شلوغیش و فعالیتم(به جز این اواخر که اونجا هم کم دیده میشدم) تنگ شده اما آرامش اینجا رو خلوتی اینجارو با۹نفر دنبال کننده هم دوست میدارم:)

 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها